Friday, April 28, 2006
Weekend!
>
I'm leaving town for the weekend, and I probably won't be able to ("be able to", I write that alot, don't I?) post anything new until Sunday or Monday. Go and have some fun until we meet back here again, ok?
And there's something about this picture..
Thursday, April 27, 2006
Why no new posts?
Sorry, but I haven't been able to post anything new to this blog for a few days.. I'm sitting at a public computer right now, so it's not possible for me to add any pictures. Anyway, I hope to solve this in the next few days. I'll keep you updated!
Monday, April 24, 2006
Monday sickness
"Ohh, it sounds like you got a case of.."
I'm sorry I couldn't post yesterday, and that this post today was a bit late.. so I'm trying to make up for it by making the biggest post so far (it's not huge, but there's more pictures in it than ever before.. wow, huh?).
Here's a nice kissing video (let me know if you can't play it, or if you want to keep it - then I'll upload it of course):
http://video.google.com/videoplay?docid=-7775059970958746156
And here's for those of you who couldn't download the zip-file I posted last time, because of problems with Rapidshare:
http://www.megaupload.com/?d=8J63PETF
On being a secure worker
... Let your light shine before men, that they may see your good deeds ...
[ed.] Matthew 5:16
On being a good boss
Do not withhold good from those who deserve it, when it is in your power to act.
Saturday, April 22, 2006
Intimacy
And yeah, someone mentioned this picture from yesterday's post. I found more of them together, and uploaded it here:
http://rapidshare.de/files/18632956/toplessfun.zip.html
Friday, April 21, 2006
Kissing kissing and some more..
Thursday, April 20, 2006
Love Board
نامش را بر تخته عشق نوشتم
ولی او هرگز نخواند این را
اینجا سرای دل من است
ای رهگذر سراسیمه قدم برمدار
قدم بر سرزمینی نهادی که انتها ندارد
پس آهسته رو تا سر ذاتش دریابی
درین خیال است که دگر یادی ازو در دلم نیست
خدایا بگذار هر طور آسوده است آنطور بیندیشد
خدایا از ملالتها به دورش بدار
چین خنده را بر لبانش بدوز
خدایا تنها کسی را که می توانست مرا بشناسد زمن ستاندی
او را از خودش نستان و آزادش بگذار
گرچه مرا در بند عشقش نهادی
خدایا تو دانی که او جنبه دفتر تربیت را داشت
ورنه هیچگاه بر او اسرارش را باز نمی کردم
خدایا تو دانی که من از برای چه آنطور پاسخش دادم
من با زبان راهنمایش به او پاسخ دادم تا طمع آن را بچشد
ولی او تحمل آن پاسخ را نداشت گرچه من مدتها تحملش را داشتم
خدایا افکارش را به آینده متمرکز کن
ذهنش را از مادیات به دور بدار
من توان اثبات خویش نداشتم
خجل گشتم و تاوان پس می دهم
خدایا تو و فقط تو دانی که همه چیزش را دوست دارم
پس چگونه توانم او را فراموش کردن؟
تا به این لحظه به معصیت آلوده نشدم
ولی دگر از امتحاناتت خسته شدم
خدایا راحتم کن که دیگر طاقت ندارم
در خواب نشانم دادی که یارم به من اعتماد ندارد
نتوانم باور کنم که اگر چنین باشد در هوشش شک کنم
خانواده عزیز است و دوستان محترم
ولی دگر این عشق چه صیغه است؟
خدایا سلامتش نگهدار
ولی او هرگز نخواند این را
اینجا سرای دل من است
ای رهگذر سراسیمه قدم برمدار
قدم بر سرزمینی نهادی که انتها ندارد
پس آهسته رو تا سر ذاتش دریابی
درین خیال است که دگر یادی ازو در دلم نیست
خدایا بگذار هر طور آسوده است آنطور بیندیشد
خدایا از ملالتها به دورش بدار
چین خنده را بر لبانش بدوز
خدایا تنها کسی را که می توانست مرا بشناسد زمن ستاندی
او را از خودش نستان و آزادش بگذار
گرچه مرا در بند عشقش نهادی
خدایا تو دانی که او جنبه دفتر تربیت را داشت
ورنه هیچگاه بر او اسرارش را باز نمی کردم
خدایا تو دانی که من از برای چه آنطور پاسخش دادم
من با زبان راهنمایش به او پاسخ دادم تا طمع آن را بچشد
ولی او تحمل آن پاسخ را نداشت گرچه من مدتها تحملش را داشتم
خدایا افکارش را به آینده متمرکز کن
ذهنش را از مادیات به دور بدار
من توان اثبات خویش نداشتم
خجل گشتم و تاوان پس می دهم
خدایا تو و فقط تو دانی که همه چیزش را دوست دارم
پس چگونه توانم او را فراموش کردن؟
تا به این لحظه به معصیت آلوده نشدم
ولی دگر از امتحاناتت خسته شدم
خدایا راحتم کن که دیگر طاقت ندارم
در خواب نشانم دادی که یارم به من اعتماد ندارد
نتوانم باور کنم که اگر چنین باشد در هوشش شک کنم
خانواده عزیز است و دوستان محترم
ولی دگر این عشق چه صیغه است؟
خدایا سلامتش نگهدار
More?
Yuriness
Tuesday, April 18, 2006
Subscribe to:
Posts (Atom)